لااقل هشدار بدهید

ارسال در حوادث

parseآخرین دقایق روز پنجشنبه 17/6/90 در حال سپری شدن است و آخرین ساعات و دقایق یک سفر، که پرسه  همزاد آن است، انتهای مسیر جاده تهران به اصفهان می دانم نزدیک میدان انوشیروان یا فلکه دانشگاه صنعتی هستم اما چه قدر نمی دانم.

هشدار و علامتی هم نمی بینم، پشت فرمان اتوموبیل جابجا می شم و در این فکر هستم که خب الحمدالله که سفر بخیر گذشت، از او ن همه مسیر پر پیچ و خم و پست و بلند و حتی با عرض حدود 4 تا 5 متر و جاده های جنگلی و کوهستانی و اون شلوغی ها به سلامت عبور کردیم، اینجا هم که دیگه نزدیک شهر خودمونه که یهو چند ناهمواری و دست انداز کف جاده که همون جمع شدگی آسفالت ها به دلیل ترمزهای ناگهانی ماشین های سنگین داره فرمونا از دستم خارج می کونه، بغل دستی هم از تکونهای ماشین جا می خوره و میگه مواظب باش به جاده مرگ رسیدیم و همون لحظه مطالب و گزارشای فرصت درباره جاده مرگ یا جاده آزادگان تو ذهنم حاضر می شن و بخود می آیم و سرعتا کم می کونم و دو دستی فرمونا می چسبم.

فلکه که اصلاً سر و سامونی نداره، ماشینهای بزرگ و کوچیک بی نظم توش ایستاده اند، عابر پیاده هم تو این وقت شب اونجا هوله می رن، با اینکه بار اولم نیس که از این مسیر عبور می کونم، باور کونید اصلاً متوجه نشدم که به میدون نزدیک می شم، هیچ تابلویی، چراغ چشمک زنی و یا تابلوی دیجیتالی، علامتی، سرعت گیری، هشدار ندار که متوجه نزدیک شدن به میدون بشم، حالا تصور کونید یه غریبه و اونایی که دفعه اوله و ماشینها سنگین با بارشون وقتی به میدن می رسند جز ترمز ناگهان راه دیگه ای دارن، بی خود نیس اینجور آسفالت جمع شده تازه وقتی وارد میدون میشی یا می خوای توقف کنی یا به سمت خمینی شهر بیایی یا مستقیم بروی و یا میدونا دور بزنی اما مسیرها از هم جدا نشده بهتر نیس قبل از رسیدن به میدون لااقل محل پارک و راه رفتن به خمینی شهر جدا بشه تا ماشین ها وقتی به میدون می رسند تکلیف روشن باشه و چرخش های ناگهانی نکنند.

خدا شکری گفتم و با احتیاط وارد بلوار آزادگان شدم اما دیگه حواسم جمع بود که اینجا جاده مرگه، حوالی امامزاده سید محمد ماشین های آتش نشانی و آمبولانس آژیر کشان از سمت خمینی شهر در حرکت بود عده ای هم با لباس ویژه تو جاده بودن، اونطرف جاده غوغایی بود، اول فکر کردم جایی آتش گرفته من که فقط جلوی خود را نگاه می کردم، اما بقیه که تو ماشین بودن گفتن انگار تصادف شده و باز هم سریال تصادف باز هم حادثه تو جاده مرگ اما این بار خودم دیده بودم که شنیدن کی بود مانند دیدن گفتم شاید آقای ابطحی خبرنگار فرصت اینجا باشه، اما دیگه این گزارش ها هم تکراری شده، دل اونا که باید به درد بیاد که نمی یاد. از دست همشهریها هم که کاری برنمی یاد، چه عرض کنم خیلی وقت ها آدم تو خیلی از چیزها می مونه و از اونا سر در نمی یاره یه جایی سالها پیش خوندم که این جاده در زمان انوشیروان درست شده و جاده مصفا و با درختانی بلند و آبهای جاری در کنار آن و سنگ فرش کف خیابان و جنوب آن باغهای خوشاب و شمال دامنه کوه سید محمد پر از گلهای شقایق در فصل بهار و سبزه ها و گل های دیگر در فصول دیگر بوده است و به همین دلیل جاده انوشیروان نامیده می شده ولی حالا ظاهراً چند اداره و پادگان و شهرداری و غیره یک شرکت تعاونی چند منظوره به مدیریت جناب عزرائیل توش بازه کرده اند که هم جمعیت را کنترل کنند و هم به منظور های دیگر برسند، خب اعضای تعاونی هم که زیادند پس وجدان هیچ کدام ناراحت نمی شه چون یه عضو دیگه هست که گردن اون بندازند، اونم به نوبه خود برگردن یکی دیگه از اعضا می ندازه و این رشته سر دراز داره.

اما باید مثل همیشه بگردیم دنبال چند نیکوکار که حداقل چند تابلوی دیجیتالی یا پارچه نویسی قبل از ورود به میدون از سمت تهران و ابتدای جاده از فلکه دانشگاه و ابتدای جاده بعد از پل هوایی و پمپ بنزین از سمت خمینی شهر بزنند که:

آهای، آهای

اینجا جاده مرگه، حواستا جمع کن

اینجا بزرگراه نیس، آزاد راه نیس، اینجا همه چیز هس و هیچ چیز نیس

حداکثر سرعت 50 کیلومتر

آهای این جاده صاحب نداره بی صاحبه مواظب باشین

و علایم هشدار دهنده دیگه مثل لاشه ماشین های پرس شده و عکس اونا

اما حداقل ش خمینی شهر کوتاه بیاد از سمت خمینی شهر چند تابلوی هشدار دهنده که در شب هم قابل مشاهده باشه نصب کنه که عده ای مظلومانه به کام مرگ نرند.

باور کنید اگه فرصت را نمی خوندم و سایت اونا را نمی دیدم و بغل دستی فریاد نزده بود که اینجا جاده مرگه دیگه نبودم که این مطالب را سر هم کنم و ذهن بعضی حضرات را کمی مغشوش کنم ولی اگر اونایی که مرده اند زنده بودند یقیناً مطالبی را می گفتند و فریاد می زدند که لااقل هشدار بدهید اینکه دیگه راحته.