دختری به خاطر امام حسین (ع)، قاتل پدرش را عفو کرد

ارسال در حوادث

 فرد دیگری هم به همراه مامور برای بردن یک مجرم به دامداری آمده بود که از قضا با برادر علی هم اختلافات جزیی داشت. علی فرصت را غنیمت شمرد تا این کدورت را از دل طرف مقابل برادر کوچکترش دربیاورد که با ضربه چاقویی که آن فرد از پشت به کلیه اش وارد کرد، روبرو شد. خون از ناحیه چاقو خورده فوران کرد، علی آن را با دستمالی بست و سوار بر اتومبیلی راهی بیمارستان شهید اشرفی شد. ضربه کاری بود و پس از 7 دقیقه از رسیدن به بیمارستان درگذشت. قاتل شب هنگام خودش را به پلیس معرفی و بازداشت شد. آن زمان تنها فرزند مقتول 8 سال بیشتر نداشت و قاتل به زندان رفت تا فاطمه به سن قانونی برسد.

فاطمه می گوید: من آن زمان در جریان دقیق حادثه نبودم، فقط به من می گفتند بابا بیمارستان است. از پدرم یک خاطره در ذهنم مانده است. خاطره یک روز خوب بهاری که همگی با هم به باغ رفته بودیم برای آلبالو چینی. همه می گویند بابا، مرد با گذشتی بوده است. می گوید: عمو برایم پدری کرده اما هر گل برای خودش یک بو دارد.

26 مهرماه 91 که فاطمه 18 ساله شد همه چشم به راه تصمیمی بودند که او قرار بود بگیرد. مادر و مادربزرگش هم گفتند هر چه فاطمه بگوید. فاطمه از یک سال پیش تصمیم خودش را گرفته بود. دلش می خواست حتما در دهه اول محرم این اتفاق بیفتد، می خواست این گذشت و بخشندگی اش را به امام حسین (ع) تقدیم کند. برای همین از عمویش که یک سال پس از آن حادثه با مادرش ازدواج کرد و در این سال ها برایش پدری کرد، خواست تا کاری کند که هر طور شده امضای رضایتش در این ایام بر صفحه کاغذ بنشیند.

مادر مقتول که زمان وقوع حادثه برای حج عمره به مکه مشرف شده بود و هنگام بازگشت 2 روز بود که پسرش از دستش رفته بود، می گوید: پسرم را به ناحق کشتند اما من هم به خاطر امام حسین (ع) بخشیدم. به گذشت امام حسین (ع) گذشتم. با قصاص او که پسرم برنمی گردد. دیه می خواستم چه کنم؟ همه دنیا به یک تار موی علی اکبر (ع) نمی ارزد.

به فاطمه پیشنهاد دادند که دیه بگیرد اما گفت هیچ نمی خواهم. حتی نمی خواهم مرا ببینند که احساس شرمندگی کنند.

برادر مقتول می گوید: برادرم مرد بخشنده و باگذشتی بود و می دانم که از این کار رضایت دارد. همگی از قاتل گذشته ایم اما خبر نداریم آزاد شده است یا نه. برای ما همه چیز تمام شده است و نمی خواهیم به هیچ شکلی ادامه پیدا کند.