به بهانه شروع سال تحصیلی جدید: علم بهتر است یا ثروت
تب و تاب کنکوریها و ثبت نام در دانشگاهها و مدارس فروکش کرده است. عدهای در دانشگاهها پذیرفته و تعدادی پشت کنکور، اما نه زندگی، مانده اند. این دو دسته فکرها و دغدغه های متفاوتی دارند.
دسته اول با مشکلات هزینه ها، محل تحصیل، انتخاب برتر و شرایط جدید روبرو بوده و آنها که قبول نشدهاند شاید هنوز در تصمیم گیری درمانده اند، بیشک دانش آموزی که از محیط بسته مدرسه به محیط بازتر دانشگاه و شهری کوچک به شهری بزرگتر و یا بالعکس پا مینهد، قبلاً همکلاسهایی با فرهنگ و عقاید نزدیک به هم داشته و اکنون همکلاسها با فرهنگها و قومیتها و عقاید متفاوت پیدا کرده است. این بار دغدغه دانشآموز قبلی و دانشجوی فعلی و والدین آنها شرایط جدید است. گرچه موارد دیگر مثل علاقمند نبودن به رشته و آینده شغلی و مسائل عاطفی و برخورد با جنس دیگر و تهاجم همکلاسیها با عقاید و سنت و حتی لهجه وی مدتی بعد خودنمایی میکنند و آنگاه که به سلامت دانشجو با حمایت مراکز مشاورهای و همدلی و همراهی والدین این مراحل را گذراند مشکلات کار، شغل، ازدواج و مسکن در برابر وی صفآرایی خواهند کرد، بررسی این مطالب ذرهبین و مجال دیگری میخواهد. اما به مناسبت ماه مهر و آغاز کار مدارس و دانشگاهها و بهار علم و تحصیل، ناخودآگاه به یاد موضوع انشاء همیشگی دوران تحصیل خود افتادم که بارها آن را نوشته و با والدین و اقوام و همکلاسها بر سر آن بحث میکردم که البته اغلب مینوشتم: «علم بهتر است از ثروت» و این بار با ذره بین و گذراندن مراحل تحصیل و کسب تجره دوباره انشایی با همان موضوع مینویسم:
«علم بهتر است یا ثروت ؟»
نمیدانم چه کسی این موضوع انشاء را وارد مدارس کرد و چه خاصیتی داشت که مانند یک بیماری مسری به همه آموزگاران و دبیران محترم ادبیات سرایت نمود که آنها هم آن را به عنوان موضوع انشاء انتخاب کردند و باز هم نمیدانم که هنوز این موضوع به دانشآموزان داده میشود یا نه؟ و اگر نه شاید دلیلش خودداری معلمین محترم به خاطر ایجاد تردید در دانشآموزان در درس خواندن و نیز مغشوش شدن فکر خود و مردد شدن در راهی که انتخاب کردهاند باشد. این واقعیت که سالیان درازی هر دانشآموزی مجبور میشد حداقل یک بار در طول تحصیلش عزا بگیرد که انشایی با این موضوع بنویسد را نمیتوان انکار کرد. موضوعی بود که مطرح شده بود و باید انشاء برای ساعت انشاء حاضر میشد. آن وقت دانشآموز دست به دامن پدر و مادر که معمولاً از کمک معذور بودند و اقوام و آشنایانی که چند سالی بزرگتر از وی بوده و قبل از این انشاء را جور کرده بودند میشد و انشاء نوشته میشد و با جملاتی چون «البته ما میدانیم کهعلم بهتر از ثروت است» و یا «واضح و روشن است که علم از ثروت بهتر است» و یا «همه میدانند که علم بهتر از ثروت است، مگر بوعلی سینا را نمیشناسید؟» شروع میگردید و نهایت علم را دزد نمیبرد و ثروت را در معرض نابودی و دزدی میدید و در پایان هم باز جمله اول انشاء تکرار میشد و نتیجهگیری قبل از هر گونه تجزیه و تحلیل و فکر و بررسی -که متأسفانه خصلت ما جماعت است- و هیچ کس -باز به دلیل یک خصلت دیگر که بر اساس آن معمولاً جرأت ابراز آنچه فکر میکنیم را نداریم و به دنبال رضایت و تأیید دیگران هستیم- خطر نمیکرد و ثروت را بهتر از علم نمیدانست.
مهمتر اینکه اساساً کسی جرأت نداشت موضوع انشاء را غلط بداند و مقایسه این دو را اشتباه و در آن تردید ایجاد کند و یک اصل مسلم را -که هیچ کس نمیداند چرا مسلم است و چه کسی آن را مسلم کردهاست- زیر سؤال ببرد.
کسی نمیپرسید که مگر علم و ثروت اضداد هستند که بر پایه نظر فلاسفه جمع آن دو ممکن نباشد؟ هیچ دانشآموزی به این فکر نمیافتاد و یا لااقل جرأت ابراز آن را نداشت که بگوید که کشورهایی که درآمد سرانه آنها این همه بالاست و ذخایر ارزی آنها افسانهای است مگر از چه راهی چنین ثروتمند و قدرتمند شدهاند جز از راه علم و دانش و تکنیک حتی دیگرانی که منابع زیرزمینی و خدادادی فراوان داشتهاند به کمک علم و دانش و تکنیک آنها توانستهاند به درصدی از این ثروتهای کلان دست بیابند و اگر خود، کمی علم و دانش داشتند حداقل در دخل و خرج از آنها بهره میجستند. هر جا علم و دانشی شکوفا شده سرمایه گذاری و ثروتی در کار بوده که تولید علم و دانش و تکنیک کرده و همین محصول مجدداً ثروت ایجاد کردهاست. بگذریم که دانشآموزانی که انشاء علم بهتر از ثروت است را نوشتهاند امروز که فارغالتحصیل شدهاند اکثراً نمیتوانند تولید ثروت کنند و منتظر یک مقرری ماهانه میمانند و اصولاً آموزش عالی ما طوری طراحی نشده است که در خدمت بازار کار و سرمایه باشد و از طرفی صاحبان کارخانه و سرمایه خود را از علم و دانش بینیاز میدانند و با آن بیگانهاند و برای همین هر روز از قافله تکنولوژی جهانی فاصله میگیرند و تحولی در کیفیت و تنوع محصولات خود ایجاد نمیکنند، چرا که آنها هم یا بزور این انشاء را نوشته یا حداقل شنیدهاند. بیان حدیث این تقابل، مقاله دیگری را میطلبد. اما آیا دانشآموزان ما مجبور به نوشتن انشاءهایی با این موضوعات بودهاند؟
«در چه صورتی علم و ثروت خوب است؟» ، «نقش تربیت در شکوفایی علم»، «علم و ثروت در درست چه کسانی باید باشد؟» ، «آدم شدن چه مشکل، ملا شدن چه آسان» ، «نقش علم در تولید ثروت و برعکس» ، «آیا علم یا ثروت به تنهایی انسان ساز و حلال مشکلات است؟» و دهها عنوان مشابه که اگر دانشآموزان به این موضوعات فکر میکردند و حداقل چند سطری درباره آنها نوشته بودند بسیاری از مسائل روشن میشد و ما کمتر شاهد دانشآموختگان و ثروتمندان به دور از ادب و تقوی و ایمان و معرفت و اخلاق و دارای حرص و طمع و دیگر مشخصات منفی بودیم.
سخن سقراط را قبل از اجرای حکم دادگاه در مورد او بخوانیم. وقتی از وی آخرین آرزویش را سؤال کردند در چند هزار سال قبل میگوید: آرزو دارم به بالاترین مکان آتن (پایتخت یونان قدیم) بروم و باصدای بلند به مردم بگویم: ای دوستان چرا با این حرص و ولع بهترین و عزیزترین سالهای زندگی خود را به جمع ثروت و سیم و طلا میگذرانید، در حالی که آنگونه که باید و شاید در تعلیم و تربیت اطفالتان که مجبور خواهید شد ثروت خود را برای آنها باقی بگذارید، همت نمی گمارید؟
بنابراین علم و ثروت باید در خدمت یکدیگر و مزین به معرفت و شناخت و تعلیم و تربیت و ادب باشد تا هم چرخ جامعه بچرخد و هم انسانهای وارسته و خدا ترس بار آورد. پس بیایید در تعیین هدف خود اشتباه نکنیم.