خلیل بلدی(باغبان)

ارسال در در شهر

از همان کودکی در کنار پدر به باغبانی پرداخت و از همان زمان طبیعت طبع سبزش را پروراند.باغبان در سال 1332 به انجمن ادبی کمال راه یافت و از محضر اساتید بزرگی چون صغیر اصفهانی و شکیب اصفهانی بهره ها برد. سپس به اتفاق استاد فتح اله حدادیان و چندی از دوستان انجمن ادبی سروش را پایه گذاری کردند. سروش عالم بالا، سحر به گوشم گفت/ ندیده ام به صفای "سروش" انجمنی.

باغبان بیشتر اشعارش را در قالب غزل سروده است که در برخی از این غزلیات رگه های طنز طعنه آمیز دیده می شود،کلامی که در اوج صلابت با شیرینی طنز آمیخته شده و دلنشینی اش دو چندان گشته است. از نمونه های طنز اجتماعی وی، می توان به شعر "در عصر فضا" اشاره کرد:

دور آزادی و هنگام خوش ما خَلَق است/ خوش جهان، فارغ از اندیشه نظم و نسق است/ مهمل و یاوه سرا شوکه زبان آزاد است/ و آن چه ممنوع جهان است کنون، حرف حق است/ کارفرما ز عرق نشئه و مسرور، مدام/ کارگر بس که ضعیف است در آب و عرق است/ بشر زنده ندانم ز چه در عصر فضا/ این همه مرده دل و بی حس و حال و رمق است؟/ در شگفتم که چرا به همه سرمایه، غنی/ باز بر خوردن خون فقرا مستحق است؟

برخورد درست او با کلمات و توجه به لایه های درونی کلام ، شعر باغبان را سحرآمیز کرده است. در غزل بالا، در بیت اول، کلمه "دور" علاوه بر معنای خود به گردش ایام نیز اشاره دارد. در بیت دوم دیدگاه طنزآمیزی به عدم آزادی بیان دارد و عنوان می کند که در جامعه حرف های یاوه و مهمل به زدن حرف حق ارجعیت دارد! و در بیت سوم استفاده از کلمه "عرق" در دو معنای جداگانه(جناس تام) بر زیبایی کلام افزوده است همچنین به کار گیری مثل هایی چون در "آب و عرق بودن"، "خوردن خون فقرا" نشان دهنده برخورداری و بهره وری به جا از زبان ساده روزانه مردم و تعبیرات آن است، زبان و بیانی که از حیث نرمی و روانی و سهل و ممتنع بودن به شعر سعدی می ماند.

در غزلی دیگر که به بی ثباتی و بی وفایی دنیا اشاره دارد می گوید: هر گلی در این گلستان شاخ خاری دیگر است/ هر امیدی نقش بند انتظاری دیگر است/ عالم محدود را میدان آزادی کجاست؟/ چار راه زندگی هر یک حصاری دیگر است.

و گاهی دردهای اجتماع سینه شاعر را به تنگ می آورد : بس که شد گسترده در عالم، فضای دردها/ سینه ام را نیست گنجایش برای دردها/ تاب دردم نیست دیگر خود به بی دردی زنم/ از سلامت، قصه ها گویم برای دردها/ چشم دل بر هم گذارم، گوش دل را کر کنم/ تا نبینم، نشنوم دیگر صدای دردها/ درد با بیگانه گفتن هست خود درد دگر/ کو طبیبی تا که باشد آشنای درد ها؟

تنوع اوزان عروضی، خوش تراشی کلمات و نرمی و حسن ترکیب از خصایص شعر باغبان است. از جنبه های درونی آن نیز می توان به مضمون آفرینی و تخیلات لطیف اشاره کرد، همچنین تابش اندیشه های ژرف عرفانی و انسانی در سخن باغبان نشان از آن دارد که شاعر اهل تفکر و تامل است و نگاهش تنها بر سطح نمی لغزد.

استاد باغبان را می توان شاعر "بهار" نامید، چندان که کمتر اثری از او می توان یافت که در آن از بهار و باغ وجلوه های آن حرفی نزده باشد و این حاکی از طبع لطیف و روح زیباپسند اوست. ای جلوه بهار رخت بوستان عمر/ مپسند بیش از این دل ما در خزان عمر/ عید و بهار بی تو ندارد صفا، بیا! / تا آتش خزان نزند بر جهان عمر.

در مقدمه کتاب " گلهای باغبان" کهشامل اشعار استاد است و پس از فوت وی به همت دوستانش به چاپ رسیده،دوستان و دوستارانش وی را اینگونه معرفی می کنند که استاد هنرمندی صبور و خوشرو بود که در جذب جوانان و پرورش استعدادهای آنان مهارتی یگانه داشت. همچنین وی را پدر شعر نسل جدید شاعران خمینی شهر دانسته به گونه ای که بسیاری از شاعران جوان شهر خود را مدیون مهر و ادب و بزرگی این شاعر دلسوخته می دانند.

سرانجام گلچین روزگار در آستانه بهار 1383 باغبان را از باغ گرفت و گلهای باغ را در سوگ نشاند و هم اکنون مزارش در جوار امامزاده سید ابراهیم فروشان زیارتگاه اهل دل و معرفت است.