من که راحت خوابیدم!

ارسال در در شهر

خدمتتون عارضم ساعت 52 دقیقه بامداد شنبه 31/1/92 زمین لرزید. اونم 1/4 ریشتر. اونم کجا؟؟ تو خمینی شهر و اصفهان و شاهین شهر. مرکزشم روستای حبیب آباد در پنج کیلومتری اصفهان بود. همه این ها رو کی گفته؟ مرکز ژئوفیزیک ایران گفته! بعد از این زمین لرزه ساکنین این سه تا شهری که اسم برده شد به دو دسته تقسیم شدند: یکی اونایی که اصلا زمین لرزه را نفهمیدند یکی اونایی که فهمیدند! اونایی که نفهمیدند یا خواب بودند یا اصلا در مکانی بودند که لرزش بهشون نرسیده.

 

القصه! اونایی که فهمیدند هم خودشون اقسام مختلف دارند. یک قسم شون کسانی هستند می گفتند کامیون رد شده! یک قسم دیگرشون سریع رفتند سراغ تلویزیون، کانال خبر یا شبکه اصفهان، ببینند کسی مثل خودشون چیزی فهمیده یا نه! بعضی هاشون هم به سایت های معتبر سر زدند. بعد هم که امر بهشون مشتبه شد که زلزله بوده - با توجه به زلزله ویرانگر بوشهر- همه، تلفن های همراه شون را دست گرفتند و شروع کردند به هر کی که توی لیست تلفن همراه شون بود پیامک دادند البته برای فک و فامیلشون بیشتر خرج کردند و بهشون زنگ زدند. خلاصه خبر زمین لرزه را اپیدمی کردند. بعد از شیوع خبر زمین لرزه مردم به سه قسمت تقسیم شدند! یکی اونایی که به اتفاق خانواده محترم رفتند توی پارک ها و مناطق باز و یا یه راست رفتند روبروی هلال احمر! یکی اونایی که تو خونه موندند و زیر میز و مبل و این جور چیزا پناه گرفتند و هر چی که از نکات ایمنی زمان زلزله تو مدرسه یادشون بود اجرا کردند. یکی اونایی که گفتند: "برو بینیم بابا! بذار بعد یه روز سگ دو زدن یه خواب راحت داشته باشیم! فوقش می میریم راحت تر می شیم!" که احیانا جمع کثیری از عکاسان شهر جزو دسته آخر بودند البته دور از جانشان! باز جای شکرش باقی بود که عکاس فرصت تعدادی عکس گرفته بود که یکی از آن ها را می چاپانیم.

 

خب! دسته های دوم و سوم که نیاز به توضیح ندارد! مشمولین دسته اول یک ست کامل از وسایل پیک نیک جمع کردند و به سمت پارک ها یا خیابان ها روانه شدند! این ست شامل وسایلی از قبیل اسباب چای، میوه و تخمه بود. البته رویم به دیوار بعضی ها قلیان هم آورده بودند. خلاصه خیلی ها از این توفیق اجباری پیک نیک نهایت استفاده را کردند. بعضی ها هم با موتور ویراژ می دادند و همگی به اتفاق آقا پلیسه که شب ها بیدار است، بیدار ماندند.

 

همه این هایی که گفتم نشون می ده خیلی ها تا صبح بیدار موندند و صبح دیر به محل کار یا تحصیل خود رسیدند. البته ما به این کاری نداریم که از لحاظ علمی اگر باز هم زمین لرزه ای در کار بود -که اصطلاحا به آن پس لرزه می گویند- از این زلزله 1/4 ریشتری خفیف تر بود یعنی شاید احساسش هم نمی کردیم. ولی همین احساس کوچک هم باری، خاطر ملوکانه همه ما را مشوش نمود! البته بماند که وقتی که صبح شد خیلی ها با اون قیافه آویزونشون که تابلو بود دیشب رو تا صبح بیدار بودند هی قپی در می کردند که ترس نداره که! من تخت گرفتم خوابیدم. شاید این پیامک های جوکی که صبح اون روز و پس از راحت شدن خیال همه از این که زیر آوار نیستند هم توسط همین قپی درکنان آفریده شده باشد.

 

خلاصه این که اون شب به خیر و خوشی گذشت و همه رفتند سر کار و زندگی شان. ولی اگر زبانم لال به خیر و خوشی نمی گذشت چه می شد؟ هیچی! بازم این جا دو دسته وجود دارد! یکی اونایی که حسابشون پیش خدا پاک بود و سر کسی کلاه نذاشته بودند و خلاصه خلق خدا رو به هیچ نحوی نپیچونده بودن و یکی اونایی که از یه ذره تا یه عالمه در کار پیچوندن خلق خدا فعال بودند. دسته اول که سبک بال بودند. بعضی از دسته دومی ها تو این جور مواقع به خودشون می آیند و این وقایع می شه نیش ترمزشون و تعدادی از کلاه های خود را قاضی می کنند! ولی بعضی ها هم کمافی السابق رویه خود را ادامه خواهند داد! این جوریه دیگه، کاری اش هم نمی شه کرد!

حالا اگه یه زلزله دیگه بیاد چی؟ البته من برا خودتون می گم، من که راحت خوابیدم!!!