تلفن گويا

ارسال در در شهر

 دهه اول قرن بيست و يكم را هم به خوبي و خوشي و سلامتي پشت سر گذاشتيم؛ دنيا بسياري از تكنولوژي هاي جديد را هم پشت سرگذاشت اما ما هنوز اندر خم يك كوچه ايم.

ميگویيد نه ملاحظه بفرمایيد:

 چند وقتيه بدهكاري امانم را بريده و به هر دري مي زنم فايده ندارد؛ طلاهاي خانمم آخرين شانس من براي نجات از دست طلب كارها بود اما به هر حيله اي متوسل شده ام نتوانسته ام عيال را راضي كنم كه طلاهايش را بفروشد؛ البته حق هم دارد اين طور كه قيمت طلا بالا مي رود، بعيده كه بعد بتوانم برايش حتي يك پلاك كوچولو هم بخرم.

 

چند روز پيش فكري به ذهنم رسيد؛ مادر خانم بنده يك مادر بزرگي دارد كه نزديك صد سالي عمر كرده و تنها زندگي مي كند. پيش خودم گفتم صبح كه مي خواهم به اداره بروم يك ساعتي مرخصي مي گيرم و سر راه سري بهش مي زنم و خبر به گوش خارسو مي رسد و كارم درست مي شود؛ مي گويند: "كد خدا را ببين و ده را بچاپ."

 

سر راه يك نان سنگك و مقداري سر شير هم گرفتم و برايش بردم. زنگ را زدم، در را باز كرد و اول يك نگاهي به دستم كرد و تا سر شير را ديد، گفت : "بيا تو". گفتم: "عجله دارم و مي خواهم بروم سر كار". ولي خوب ده دقيقه نشستن به جایي بر نمي خورد و در اجراي نقشه ام هم موثر بود. دل را به دريا زدم و رفتم داخل.

 

- بُ چرا زحمت كشيده اي ننه! من كه دندون نون سنگك ندارم. (این را در حالي می گفت كه ماشااله نصف نان سنگك را با نصف بيشتر سرشيرها خورده بود و هنوز هم مشغول بود.)

 

- قابل نداره ننه رقيه! چند وقتيه مي خواستيم بيایيم يه سري بهت بزنيم اما از بس تو اداره كار از ما مي كشند فرصت نكرده ايم مزاحم بشيم.

 

- ننه اين ها حرفه؛ جوون هاي اين دوره بي وفاند. فكر نمي كنند خودشون هم يه روزي پير ميشند، راستي زنت چطوره؟ چرا نياورديش.

 

- انشاالله يك شب با هم سر حوصله ميایيم. كار نداري ننه. (با خودم گفتم تا كاري برايم نتراشيده، جيم شوم. اگر بنا بود نقشه ام بگيره همين مقدار كافي بود.)

 

- ننه يك زحمت برات دارم.

 

- بفرما ننه هر كاري داري بگو.

 

- چند روزه دلم تير مي كشه و بعد دردش مي افته تو كمرم و مي كشه تو زانوهام و از نوك انگشت هاي پام مي ره بيرون. اگه يه دكتر خوب سراغ داري يه نوبت برام بگير، خير ببيني ننه.

(تو دلم گفتم لعنت به اين شانش! گاومون زایيد.)

 

- ننه! چرا به همين كلينيك تامين اجتماعي نمي ري؟! دكتر هاي خيلي خوبي داره شما هم كه دفتر چه داري! تازه راهش هم كه خيلي براي شما خوبه؛ سر كوچه است.

 

- آره ننه تُكتراش خيلي خوبند اما نوبتاش تيليفوني شده و من هم كه بلد نيستم نوبت تيليفوني بگيرم .

 

گفتم الان خودم برات نوبت مي گيرم؛ تلفن را برداشتم. لعنتي از اين شماره گيرهاي دايره اي شكل قديمي داشت كه براي يك شماره گرفتن انگشت آدم را داغون مي كرد. تا ساعت نه و نيم هي چرخاندم -انگشتم را مي گويم- و موفق به شماره گيري نشدم. دلم هم مثل سير و سركه مي جوشيد. بالاخره حوصله ام سر رفت و گفتم:" ننه من مي رم اداره از اونجا برات نوبت مي گيرم و بعد زنگ مي زنم بهت خبر مي دهم."

 

با هر جون كندني بود خودم را از دستش نجات دادم و ساعت ده بود كه به اداره رسيدم. تلفن را برداشتم و شروع كردم به شماره گرفتن؛ چند تایي ارباب رجوع هم با عصبانيت از اينكه به تلفن ورمي رفتم با من  اوقات تلخي كردند اما ننه رقيه واجب تر بود و بايد كارش را حل مي كردم.

 

ساعت يازده و نيم بود كه بعد از مدت ها تلاش موفق شدم؛ شماره كلينيك گرفته شد و تلفن گويا با لحني مودبانه و خستگي ناپذير از من خواست تا براي گرفتن نوبت شماره ملي را وارد كنم. محكم زدم به پيشانيم، شماره ملي ننه رقيه را از كجا بياورم ؛ تمام رشته هایم داشت پنبه مي شد.

 

بلند شدم و نيم ساعتي مرخصي گرفتم و دوباره برگشتم و از او خواستم كه كارت ملي يا شناسنامه اش را بياورد تا من شماره ملي اش را يادداشت كنم.

 

شناسنامه اش را آورد اما با ژست خانم مارپل پرسيد: "راستش را بگو شناسنامه ام را مي خواي چيكار كني؟"  گفتم:" براي نوبت گيري شماره مليت را نياز دارم؛ دختر چهارده ساله كه نيستي ننه، چرا مي ترسي؟" شناسنامه را قاپيدم، شماره را نوشتم و به اداره برگشتم و دوباره تا آخر وقت اداري به تلفن ور رفتم تا موفق شدم دوباره شماره بگيرم ولي متاسفانه نوبت دهي براي دكتر مربوطه تمام شده بود و "فرح بخش" ماند و اعصابي خرد و دست از پا درازتر. (وجدانم بهم گفت چون نيتت سالم نبود نتوانستي نوبت بگيري)

 

خوب اين هم يك حرفيه؛ وجدان كه دروغ نمي گويد اما با تمام احترامي كه براي وجدانم قائلم به خودم مي گويم چرا در اين شهر به اين شلوغي و با اين همه نياز فقط بايد يك پلي كلينيك تخصصي وجود داشته باشد؟ در حاليكه در بعضي شهرهاي اطراف، تامين اجتماعي علاوه بر پلي كلينيك تخصصي، بيمارستان مجهز هم دارد. تازه راه ها و تكنولوژي هاي جديد بايد باري از دوش مردم بردارد نه اينكه دردسر ساز باشد و وقت بيشتري را ازما تلف كند و نتيجه اي هم عايد نشود.

                                                                                                                                                                       به اميد روزهاي بهتر