آسیابان

ارسال در در شهر

خیلی سال نمی گذرد از آن زمان ها که در هر خانه ای مطبخی سیاه شده از دود بود. دود تنوری که بیشتر اوقات آتشش گداخته بود و دودش به راه.

یادم می آید، زمانی که کودکی بیش نبودیم، صبح که از خواب بیدار می شدیم، مادر با نان داغی که دستپخت خودش بود به ما صبح بخیر می گفت و برایمان لقمه می گرفت. چه عطر و بویی داشت آن نان داغ! چه طعم و مزه ای! یادش بخیر. بله این بار سخن از نان و آرد و آسیابان است. آسیابانی با موهایی سفید، سفید مثل آرد.

  رحمان ابوطالبی، 60 ساله.

 

از کی به این کار پرداخته اید؟

از کودکی.

 

چرا آسیابانی را انتخاب کردید؟

شغل خانوادگیمان بود، آن هم نسل اندر نسل .

 

کس دیگری هم از خانواده به این کار پرداخته است؟

بله، همه برادرانم شغلشان همین بود.

 

چقدر درس خوانده اید؟

9 کلاس قدیم را خوانده ام.

 

چرا ادامه تحصیل ندادید؟

وضعیت اقتصادی اجازه نداد. همین 9 کلاس را هم نصفه روز درس می خواندم و نصف دیگر را کار می کردم تا توانستم تمام کنم.

 

شاگرد هم داشته اید؟

یک شاگرد داشتم که ادامه نداد.

 

از نحوه کارتان بگویید.

قبلا آسیاب، پره های چوبی و بزرگی داشت که با آب به حرکت در می آمد و سنگ آسیاب را به حرکت درمی آورد و گندم، جو، برنج، نخودچی، باقالا و ... را آرد می کرد.

 

این آب از کجا تامین  می شد و چگونه کار می کرد؟

آب قنات بود که با فشار از داخل جوی ها می گذشت و از دریچه ای باریک وارد حوض آسیاب می شد و چون فشار زیادی داشت پره های آسیاب را به گردش در می آورد.

 

آسیاب های فعلی چگونه کار می کند؟

حالا دستگاهی است که بالایش چیزی مثل قیف نصب است و به وسیله برق کار می کند.

 

رونق کارتان چگونه بود؟

آن زمان خیلی خوب بود، در هر خانه ای تنوری بود و پخت نانی و طبعا برای این نان تازه آرد لازم داشتند.

 

در حال حاضر کارتان رونق سابق را دارد؟

نه! دیگر کمتر کسی نان خانگی می پزد. مردم بیشتر نان بازاری می خورند. گندم و یا برنج کمی می آورند ما هم کار مردم را راه می اندازیم و آسیاب می کنیم.

 

چند روز در هفته کار می کنید؟

سابق هر روز به خصوص ایام عید شب ها هم کار می کردیم ولی امروزه یک یا دو روز در هفته.خوب پیر شده ام و بلند کردن گونی های گندم و آرد برایم طاقت فرساست.

 

چند فرزند دارید؟

4 تا پسر و 3 تا دختر.

 

پسرهایتان نخواستند ادامه دهنده شغل شما باشند؟

نه، این کار دیگر قدیمی شده و پر زحمت است.

 

به غیر از شما آسیابان دیگری در شهر داریم؟

بله، قدرت نعلبندیان هم هست.

 

اگر خاطره ای از آن زمان ها دارید میهمانمان کنید.

سابق این جا طویله داشتیم. پیرمردها بار را با الاغ می آوردند و می نشستند پای صحبت و اختلاط. از ظل السلطان می گفتند و ما هم گوش می کردیم و خوش بودیم.

 

موهایتان را در آسیاب سفید کرده اید؟

(با خنده ): مو از آرد سفید می شود، ولی روی موهای من گرد پیری و زحمت نشسته است.