مسکن بی مهری

ارسال در در شهر

 

sherظاهراً سيل اعتراضات و انتقادات مردم به وضعيت مسكن مهر خميني شهر كه بخش زيادي از آن به فرصت رسيد و ما در چند شماره درج كرديم تمامي ندارد، و انگار مردم منتظر، خسته از اينهمه گلايه و انتقادي كه ظاهراٌ گوش شنوايي در شهرستان برايش نيست روي به زبان شعر و استعاره آورده اند تا شايد اينگونه، توجهات را جلب كنند. باشد كه اين بار، حرف جدي كه نه! ولي شعرها اثر كند.

 

به اين اميد، مي خوانيم شعر همشهري خوش ذوقمان را كه ظاهراً خود عضو مسكن مهر است:

مرضیه شمس

دختری بودم پر از ناز و ادا / یکه تاز و پر غرور و ادعا

روزگاری چون همه عاشق شدم / عاشق یک همسر لایق شدم

پس همه، یک شب به شوقی ناتمام / باده ها در دست و شیرینی به کام

حرف از مهریه بیش و کم زدند / دست جمعی آش ما را هم زدند

چون که بابا عقلش از دل پیش بود / فکر مسکن بود و دور اندیش بود

گفت آیا فکر مسکن کرده اید / فکر تنها دختر من کرده اید؟

همسرم آهسته با شرم و حیا / گفت با یک لحنی از عشق و وفا

زندگی را من به کامش می کنم / خانه دل را به نامش می کنم

خانه در حد بضاعت می خرم / همسرم را با رضایت می برم

باز از هر در سخن ها گفته شد / در نهایت آش ما هم پخته شد

همسرم روزی به من رو کرد و گفت / ناگهان یک غنچه در باغم شکفت

چون خدا دل رو به دل وا کرده است / فکر ما بیچاره ها را کرده است

تازگی با مبلغی ناچیز و مفت / می شود بر هر که صاحبخانه گفت

مسکن مهر است و نامش آشناست / خانه ای پر شور و عشق و با صفاست

می دهی با راحتی، بی دردسر / قسط آن را تا نود سال دگر

عاقبت جامی به جام ما زدند / واحدی را هم به نام ما زدند

چند سالی بر همین منوال رفت / ما بلاتکلیف و زوجی تیره بخت

کم کمک این چهره ما پیر شد / قلب ما از زندگی دلگیر شد

اعتراض ما که بی تأثیر ماند / چارچوب خانه بی تغییر ماند

آن که خالی کرد یک شب کیف ما / کاش هم روشن کند تکلیف ما

ما که زوجی بی دفاع و ساده ایم /  دل به دست این رییسان داده ایم

آرزوهامان همه بر باد رفت /  پولهامان ناکجا آباد رفت

آنقدر این سو و آن سو پر زدیم / آخرش هم ما به فرصت سر زدیم

متن آن، این بود بی چون و چرا /  پس بخوانید آخر این ماجرا:

تا که مسؤولین همه در اختلاف / پس نمی پیچد نخی دور کلاف

خاصه معماری که خرجش کم تر است / بین صنف خانه سازان برتر است

با کمی خشت و گل و سیمان و خاک / می شود راحت بسازی صد پلاک

این همه پولی که صرف برق و آب / می نمایی هر دو ماهی بی حساب

می شود کمتر کنی بی دردسر / از خودت راحت برانی صد خطر

جای شوفاژ و بخاری صد قلم / کرسی مادربزرگت کن علم

یا بخر جای کولر گازی، حسن! / از مغازه چند تایی بادبزن

خرج واحدها که بی اندازه شد / داغ دل هامان دوباره تازه شد

ما اگر پولی به این حد داشتیم / خانه ای بی قسط بر می داشتیم

ای که پشت میز خود لم داده ای / محترم هستی و آقا زاده ای

صرف ما هم می شود لبخندتان / لحظه ای از وقت ارزشمندتان؟

مسکن مهری که در هر شهر بود / دست مردم داده شد آن قدر زود

شهر پاکم آخر هر جدول است / وقت حرف از هرزگی ها اول است؟

این بلاتکلیفی ما تا کجاست / گوشه چشم شما آیا به ماست؟

بی تکلف پادشاهی می کنید / در نیستان باده خواهی می کنید

ما به دنبال شما افتاده ایم / مردمانی بی دفاع و ساده ایم